نام:
ايميل:
سايت:
   
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
  
  
 
+ فرهاد 

با سلام و عرض ادب

شما اگر به قديمي هاي شهرستان دزفول اشنا باشيد و غرض و مرضي نداشته باشند و بخواهند حقيقت را بيان کنند يک روز ظهر تابستان وقتي شيخ مرتضي انصاري براي مهاجرت به نجف بايستي از شيخ خود کسب اجازه مي نمودندوقتي نزد جناب کاشف مي رونداو مهمون داردو به رسم ادب شيخ مرتضي انصاري منتظر مي ماندتا مهمان جانب کاشف تشريف ببرند و بعد اذن دخول بگيرنددر ان گرماي طاقت فرساي دزفول جناب شيخ مرتضي انصاري ميگويند2 ساعت منتظر مي مانند ووقتي جناب کاشف اين ارادات را از شيخ مرتضي مي بيند قبل از اينکه شيخ مرتضي حرفي بزند جناب کاشف به ايشان مي فرمايند شيخ شما همان طور که زير افتاب گرم به رسم ادب ماندي همين گونه نيز در اسمان علم و ولايت و تشيع همچون خورشيد تابناکوجاودانه خواهي شدخواهي . به ايشان اجازه سفر به نجف را ميدهند

برو تحقيق کن ببين کاشف از چه سلسله اي بوده وچراجناب شيخ مرتضي انصاري به ايشان ارادت داشته و اين ارتباط قطع کهنشده محکم تر و تا پايان زندگي مبارکشان با اين سلسله بوده و مستحکم تر هم شده تا جائي که به جناب ظهير نامه مي نويسند(منظورم شيخ مرتضي انصاري)که سيد ظهير يکي از اولياء الله در خانه شما مشغول کار مي باشند مبادا ايشان ازرده خاطر گشته طلفا از ايشان نهايت احترام و سعي خودرا بنما وقتي که نامه به سيد ظهير ميرسه چون نميدوانسته کدوم کارگر همون شخص مورد نظر ميباشد لذا هرروز يکي از آن کارگران شاغل براي ساختماني منزلش را دعوت ميکنه و دو حقوق و مزاياي بيشتري به ايشان ميدهند تا اينکه شيخمرتضي انصاري نامه اي به سيد ظهير مي نويسد که سيد خدا از شما راضي باشد که ان بزرگوار(همون شخصي که اولياءالله خوانده شد) از منزل شما با رضايت کامل خارج شدن

اگر برويد تحقيق کنيد خواهيد ديد همون منزلي که يکي ا اولياءالله در ان مشغول کار بوده همين مکاني است که الان معروف به مهدويه مي باشد.

اميدوارم که کافي باشه . دليلي که از من خواستي دليلي که شيخ مرتضي انصاري از همين سلسله مي باشد يا اسم يکي از نوادگان شيخمرتضي انصاري به نام آ شيخ منصور را شنيده ايد برويد تحقيق کنيد چرا اين شيخ بزرگوارو به وصيت کي ودرچه سلسله اي بوده و ارادت خاصي به کي داشته است.

دليل بسيار هست و گفته ها زياد .اما وقتي خواستن امام حسين را از پاي در اوردند به او هم تهمت خارجي زدن و گفتن هدفش از بين بردن دين اسلام است و اورا با نام قران و الله اکبر سر بريدند.هميشه دين ابزاري در دست دين ستيازن بوده وهست وخاهد تا اينکه امام عليه السلام ظهور نمياند وجنگ و جدلي که با همين اشخاص خودکامه که دين را به خدمت گرفته اند نه خود در خدمت دين باشندتا به اهداف نفساني خود برسند در ستيز باشند و اولين گروهي که درمقابل حضرتش صف ارائي ميکنند همين اشاخاص هستن به حضزتش مي فرمايند که ما براي تو مبارزه کرديم سختي کشيديم و هزار جوربرانمه ريزي کرديم که ظهور کني اون وقت تو به ما ميگوئيد که اين رفتار ما غلت است تو امام زمان نيستي و يک شيادي هستي که قصد فريب مردم را ميدهي همين ها اهستن که قدرت اعمال نفوذ در جامعه را دارند و فوري حکم قتل حضرتش را صادر ميکنند و در مقابلش به جنگ به پا ميخيرندو در اصل امام اگر جنگي ميکند با همين قشرر است که در مقابلش به جنگ مي ايستن وگرنه امام اهل گفتگوست وقدرت بيانش از کورش بالاتر است چطور کورش با رفتارش تمام دنيا را فتح کردبدون اينکه دست به شمشير ببرد واز دماغ کسي خون بيايددنيا را فتح ميکند با بيانش و رفتارش اما امام عليه السلام از اين قدرت برخوردار نباشد.امام با کسي جنگي ندارد و با او جنگ ميکنند اگر دقت کرده باشيم براي احياي دين ظهور خواهد کرد.دقت بفرمائيد احياي دين.يعني دين دست پخت افراد خود کامه خوهاد شد.

پاسخ

فرهاد جان سلام فرموده بوديد «شما اگر به قديمي هاي شهرستان دزفول اشنا باشيد و غرض و مرضي نداشته باشند و بخواهند حقيقت را بيان کنند»و بعد داستاني بيان فرموديد که براي ان هيچ سندي نياوردييد. به نظر شما يک محقق (شما يا من يا هرکس ديگر) به اين راحتي بايد شنيده اي که نه سندش مطرح شده نه ناقلش مشخص است، پذيرا باشد از کجا معلوم کسي که شما به او مراجعه کرديد بقول خودتان غرض مرضي نداشته باشد.بنده در مقابل سخن حق سر تعظيم فرو مي آورم اما نه هر سخني بي سندي ، بخاطر همين نيز بعد از مشاهده متن حضرتعالي بهتر ديدم علاوه براينکه به قديمي هاي دزفول رجوع کنم ،از خود خاندان آن بزرگوار تحقيق کنم و مفيدتر درآن ديدم که به کتابي که در مورد شيخ انصاري نگاشته شده رجوع کنم اگر خواستيد شما هم زحمت کشيده کتاب زندگينامه استاد الفقهاء شيخ انصاري را مورد مطالعه قرار دهيد خصوصيت اين کتاب اولا نويسنده ان از بستگان شيخ مرتضي انصاري است نويسنده شيخ ضياء الدين سبط شيخ پسر برادرشيخ منصور استکه پدر ايشان(پدر شيخ منصور)شيخ محمد حسن داماد و شاگرد شيخ مرتضي انصاري بوده و او را کاملا درک کرده در اين کتاب شيخ ضياءالدين مطالبي رابيان مي کند که از شيخ منصور شنيده است فرهاد جان نويسنده کتاب زندگينامه استاد الفقهاء شيخ انصاري اينکه در قيد حيات نيست يعني از قديمي هاست که مد نظر شماست بعلاوه از بستگان شيخ است و قائدتا نبايد غرض مرضي داشته باشد قطعا خاطرات شيخ در خانواده صحيح تر است تا کساني از بيرون که نه نامي دارند نه سندي ارائه ميدهند و معمولا براي تاييد سلسله خود، بزرگا ني را به دروغ به خود وصل مي کنند تا بواسطه محبوبيت و مقبوليت بزرگاني چون شيخ مرتضي خود را مشروعيت بدهندنه در اين کتاب نه در هيچ کتاب معتبرديگر و نه هيچ يک از بستگان شيخ مرتضي انصاري و... اين ادعاي شما را تاييد که نکرد هيچ همگي بصراحت رد کردنند که حاشا و کلا شيخ با فرقه ذهبيه ( چه از نوع مهدويه چه از نوع احمديه چه کاشفيه و...) قرابتي داشته باشددرثاني مرام شيخ را اگر بررسي کنيد يعني کتب ايشان و آثار ايشان از رسائل تا مکاسب و... مشي ايشان با فرقه هاي صوفيه همخوني ندارد و هيچ سندي برتاييد سخن شما نبود که اگر بود ذهبيه ها گوش فلاک را کر مي کردند و به گفته هاي دروغين که نه ناقلي دارد نه سندي بران است اکتفا نمي کردند فرهاد جان از شما ارائه دليل خواستم نه ادعا بدون سند اميدوارم اگر من بعد سخني فرموديد پشت بند آن سند ارائه دهيد ارادتمند شما سيد عليرضا حسيني